شیوه های انس با امام زمان(عج الله تعالی فرجه شریف)
یکی از مهمترین راه انس با امام زمان (عج الله تعالی فرجه شریف ) " تقوا " است .
تقوا به معنای ترس از پروردگار و نگهداری نفس میباشد یعنی اطاعت كامل از
خداوند و فرمانبرداری از دستورات او كه خلاصهاش انجام واجبات و ترك محرمات
میشود، البتّه تقوا مراتبی دارد و اگر این زمینه را آدمی تا آخرین پلهاش
طی كند به سعادت بزرگی دست خواهد یافت كه در نهایت به جایی میرسد كه
خداوند متعال میفرماید: " ای بنده ی من اطاعتم كن تو را مثل خودم قرار
میدهم. من زنده هستم و نمیمیرم ، تو را هم زنده قرار میدهم و نمیمیری و
من بینیاز هستم و محتاج نمیشوم ، تو را هم بینیاز قرار میدهم كه محتاج
نمیشوی. من هر چه را اراده كنم تحقق پیدا میكند، تو را هم به صورتی قرار
میدهم كه هر چه را بخواهی تحقق پیدا میكند."
آری ! آدمی برای رسیدن
به این مرحله، علاوه بر انجام واجبات و ترك محرمات تا حد امكان باید
مستحبات را هم انجام دهد و از مكروهات هم دوری كند .
تقوا سبب نورانیت
دل انسان و قرب به حضرت ولیعصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و اتصال
روحی با آن حضرت میشود. در توقیع شریف امام زمان(عجل الله تعالی فرجه
الشریف) به شیخ مفید ، امام میفرماید: «... پس هر فردی از شما عمل كند
به آن چیزی كه به وسیله آن به محبت ما نزدیك میشود و دوری كند از آن
چیزهایی كه به وسیله آن به اكراه و خشم ما نزدیك میشود. پس به درستی كه
امر ظهور ما یك دفعه و ناگهانی است، در وقتی كه توبه برای فرد، نفعی ندارد و
نجات نمیدهد او را از عقاب ما، پشیمانی بر رفتارهای ناپسند . خداوند شما
را با الهامات غیبی خود ارشاد و توفیقات خویش را در سایه ی رحمتش نصیب شما
فرماید». پس آنچنان كه از كلمات گهربار آن وجود مقدس بر می آید، تنها چیزی
كه نمیگذارد به آن حضرت نزدیك شویم ، اعمال سوء و گناهان ماست كه آن مولا
را ناراحت میسازد. در حقیقت علّت اصلی این حجاب بین ما و آن حضرت در خود
ماست .
دوستان ! یکی از راههای طی طریق تقوا و رسیدن به پرهیزکاری ،
نزدیکی به رهپویان راه تقوا و بهره گیری از نصایح و درس های علما و
دانشمندان دینی است . ایشان که در این راه گام بر می دارند و بیش از دیگران
با راههای پرهیزکاری آشنایند و در سفارش امام زمان (عج الله تعالی فرجه شریف) به ما معرفی شده
اند.
همچنین یکی از وظایف مهم علما و دانشمندان ، دستگیری مردم جهت مأنوس نمودن آنها با امام زمان خویش است .
تو آفریده شدی تا بهار زنده بماند
کمی امید در این انتظار زنده بماند
فدای لحن کلامت همیشه شاعر من
بخوان که شعر در این گیر و دار زنده بماند
یکی مثال تو منصور عشق لازم داشت
که نبض حادثه در دست دار زنده بماند
در این زمانه ی سنگی تو یادمان دادی
که می شود که کسی شیشه وار زنده بماند
بیا ببار به میدان یکه تازیها
تویی که دوست نداری غبار زنده بماند
کجاست بستر دریای بی نهایت تو
امید هست که این جویبار زنده بماند؟
«فدای پیرهن چاک ماهرویانت»
دلم اگر پس از این کارزار زنده بماند
دوستان ! معصیت خدا سبب میشود كه دل و قلب انسان از
محبت خاندان وحی خالی گردد و بُعد روحی و جسمی از آقا امام زمان (عجل الله
تعالی فرجه الشریف) پیش آید و اعمال شایسته ی ما، این اتصال روحی با امام
را از بین برده و سبب دور شدن ما از آن وجود مقدس میگردد. در تشرف علی بن
ابراهیم بن مهزیار، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همین نكته را
باز تذكر داده اند كه پسر مهزیار نقل میكند كه پس از توسلات عدیدهای در
یك سفر در جستجوی آن وجود مقدس به مكه مشرف میشود ، شبی در مسجدالحرام
مقابل درب كعبه شخص وارستهای را میبیند كه پس از سلام و معرفی خود، به
اینكه از سوی حضرت مأمور بردن پسر مهزیار به جهت پابوسی حضرت بقیه الله
(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، از پسر مهزیار میپرسد: چه چیزی را طلب
میكنی ای ابالحسن؟ گفتم: امامی كه محجوب و مخفی از عالم است. گفت: او از
شما پوشیده و مخفی نیست و لكن اعمال بد شما او را از شما پوشانده و مخفی
ساخته است.
یاران ! وقتی آن شخص پس از مقدماتی، علی بن مهزیار را خدمت
حضرت صاحب الامر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) میبرد حضرت در قسمتی از
سخنانشان خطابه به او میفرماید: ای ابوالحسن شب و روز توقع و انتظار آمدن
تو را داشتم، چه چیز آمدنت را نزد ما تأخیر انداخت؟
پسر مهزیار در جواب
میگوید: ای آقای من تا الان كسی را نیافته بودم كه مرا راهنمایی كند.
حضرت فرمودند: كسی را نیافتی كه راهنماییت كند؟!
آنگاه با انگشتان
مباركشان بر روی زمین فشار دادند و سپس فرمودند: و لكن شما اموالتان را
زیاد نمودید، ضعفا مؤمنین را دچار حیرت ساختید و بین خود قطع رحم نمودید پس
الان برای شما چه عذری مانده است؟
لذا می بینیم مهمترین عامل كه موجب
ایجاد انس با مولایمان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) میگردد
تقوا، پرهیزكاری و ترك محرمات و انجام واجبات الهی است.
اگر چه سینه ها لبریز فریاد است و روح و جان ما، آلوده
از ظلم است و بیداد؛ ولی دست دعایمان رو به سمت آسمان رفته و روز جمعه
دلهامان به سمت کعبه می چرخد؛ به این امید که قبل از رفتن خورشید از دروازه
های شب، طلوع دیگری جان جهان را آذرین سازد. خداوندا! ببین دستان ما خالی
است. ببین دل های ما در انتظار عشق می سوزد .تو را سوگند! بر یکتا گل نرگس،
پایان وقت انتظار ما را مقدّر نموده ، جهان را عطر آگین، با دم خورشید
خاور کن.
بیا مهدی! بیا مهدی! که درد انتظار تو، فروغ دیده ها را کشت و
آتش در درون سینه ها افروخت؛ از آن آتش، پر پروانه ی دل سوخت؛ سپس در اشک
شمع عمر مدفون شد . بیا مهدی! بیا مهدی! که تا پروانه جان گیرد؛ دو بال پر
توان گیرد؛ کند پرواز را آغاز ؛ شود محو نیاز و راز.
خدایا به حق رسولت مرا با قائم عج الله تعالی فرجه شریفآشنا فرما
این حکایت رو حتما بخونید !
مرحوم علامه مجلسی نور الله مرقده در کتاب بحار از کتاب «کشف الغمه» حکایتی نقل کرده که بسیار جالب است و ما ، در اینجا معجزه ای از معجزات امام زمان(عج الله تعالی فرجه شریف) نقل می کنیم و آن حکایت این است
محی الدین اربلی گفت: روزی در خدمت پدرم بودم، دیدم مردی نزدش نشسته و چرت می زند، در چنین حالی عمامه از سرش افتاد اما جای زخم بزرگی در سرش بود، پدرم پرسید این زخم اثر چیست؟
گفت: این زخم از جنگ صفین بر سرم آمده
است، به وی گفتند شما کجا و جنگ سفین کجا، مگر خواب دیده ای؟
گفت: زمانی که به مصر سفر میکردم مردی از اهل غزه با من همراه و همسفر بود در بین
راه از جنگ صفین به میان امد همسفرم گفت: اگر من در جنگ صفین صفین بودم شمشیرم را
از خون علی و یاران او سیراب می کردم در جواب گفتم اگر من نیز در جنگ صفین بودم
شمشیر خود را از خون معاویه و پیروان او سیراب می کردم، در این رابطه با هم به
گفتگو پرداختیم تا باالاخره گفتیم اکنون من از یاران علی(علیه السلام) و تو از
یاران معاویه ای بیا با هم بجنگیم، با هم در اویختیم و زد و خورد مفصلی نمودیم،
ناگاه متوجه شدم بر اساس زخمی که برداشته ام از هوش خواهم رفت در این حال شخصی که
با گوشه نیزه اش بیدارم کرد، من چشم گشودم او از اسب فرود آمد و دست روی زخم سرم
کشید و فوری بهبود یافتم انگاه گفت: همینجا بمون و بعد از اندکی ناپدید شد و و
خیلی زود برگشت در حالی که سر بریده همسفرم را که با من نزاع پرداخته بود در دست
داشت، فرمود: این سر دشمن تو است، شما ما را یاری کردی ما هم شما را یاری کردیم،
چنانچه خداوند هر که او را یاری کند یاری می فرماید. پرسیدم شما کیستید؟ فرمود: من
صاحب الامر هستم. آنگاه فرمود: بعد از این ماجرا هر کس از شما درباره زخم سرت
پرسید بگو ضربتی است که در صفین بر سرم آمده است.
آقا ببخشید!
آقا اجازه!
دست خودم نیست خسته ام،
در درس عشق، من صف آخر نشسته ام،
یعنی نمی شود که ببینم سحر رسید؟
درس غریب "غیبت کبری" به سر رسید؟
آقا اجازه!
بغض گرفته گلویمان،
آنقدر رد شدیم که رفت آبرویمان،
استاد عشق!
صاحب عالم!
گل بهشت!
باید که مشق نام تورا تا ابد نوشت.
یک جمعه دیگر گذشت.